یکی از فانتزیام به وقوع پیوست !
مامانم از بیرون اومد تا اومد از چیپسم برداره ، گفتم : اول دستتو بشور !
آقا یَک حالی داد که نگو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
فقط یکم شکستگی پاهام اذیتم میکنه ولی تمام کبودیام خوب شده …
تازه دکتر گفته هفته دیگه گچ دست و پامم باز میکنه :|
نمیدونم چشم چی شده یکیشو میبندم همه جا تاریک میشه، از الودگیه حتمی!
نظرات شما عزیزان: